محمد مانی مظفریمحمد مانی مظفری، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

شعر و داستانهای کودکانه برای محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

پاکیزگی

آی بچه ها، بزرگترا زباله هارو تو کیسه ها بریزید میون دشت و جنگل توی دریا نریزید جنگل وقتی قشنگه  که پاکه و تمیزه محیط ما برامون خیلی خیلی عزیزه زمین رو پاک نگه دار بچه ی خوب و باهوش وقتی میری به گردش اینو نکن  فراموش محیط زیست همیشه باید پاکیزه باشه اگه کثیفش کنی زشت و آلوده میشه تمیز باشید تمیز باشید پیش خدا عزیز باشید.     ...
21 فروردين 1391

درخت‌ها

لی‌لی، لی‌لی، های های گریه کنیم! وای وای! گریه چرا؟   چون که رفیق ناز ما مریض است. دوست تمام بچه‌ها مریض است.   دست و بالش شکسته شاخه‌ی سبز پارسالش شکسته     گریه کنیم، مریض شده، وای وای درخت نازنینی بود، های های   با باد که هم‌بازی می‌شد خواننده‌ی نازی می‌شد   سایه‌ای داشت، صفایی داشت دور و برش چه جایی داشت   آهای درخت مهربان نرو، تو شهر ما بمان   باران می‌آد آب می‌خوری باد که بیاد تاب می‌خوری               &n...
21 فروردين 1391

مملي حواست كجاست

      زيــــر گــــــــنبد كـــــبود يكي بود يكــــــــــي نبود   مملي بود و يه جـــــوجه صبح تا شب ميون كوچه     يه جوجه ي پرطـــــــلايي با سر و دم حـــــــــنايي    مملي كه كم حواس بود تنبل ته كــــلاس بــــود     تو كلاس و توي مدرسه زنگ حساب يا هندسه     مملي به فكر جوجه بود فكر بازي تــوي كوچه بود         زيــــر گــــــــنبد كـــــبود يكي بود يكــــــــــي نبود   مملي بود و يه جـــــوجه صبح تا شب ميون كوچه     يه جوجه ي پرطـــــــلايي با سر و دم حـــــــــنايي    مملي كه كم حواس بود تنبل ته كــــلاس ...
21 فروردين 1391

صابون

کی بود کی بود؟ یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک   غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه   هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم   رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم   گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم     کوچیک شدم که با تو بازی کنم   سُرت بدم سُرسُره بازی کنم   ...
20 فروردين 1391

گل همه رنگش خوبه

گل همه رنگش خوبه بچه زرنگش خوبه تو کتابا نوشته تنبلی کاره زشته تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه پاشوپاشو صداش کن از رخت خواب جداش کن بشور دستو رویش شانه بزن به مویش ...
19 فروردين 1391

دست دست دست

  دست دست دست دست میزنم با دستام پا پا پا پا می کوبم با دو پام خوش خوش خوش خوشحال و شاد و خندون داد میزنم آهای آهای من اینجام چه خوب چه خوب که دست دارم خم میشم وهر چی بخوام ور می دارم پر میشم و تو باغچمون یه عالمه گل می کارم چه خوب چه خوب که پا دارم هر جا بخوام پا می زارم یواش می رم یواش می آم آسه قدم ور می دارم آسه قدم ور می دارم دستاتو بیار جلو نون بیار و کباب ببر صحرا پر از گل شده باز گل بیار و گلاب ببر بیا با هم بازی کنیم یه پا عقب یه پا جلو گرگم و گله میبرم دنبال من بدو بدو ...
19 فروردين 1391

آقای پستچی چه مهربونه

آقای پستچی چه مهربونه نشونیهارو وقتی می خونه میاد در خونه ها می رسونه نامه ها برای من هم نامه میاره همراه نامه شادی میاره نامه ای از یه دوستِ خوب وصمیمی از یه رفیق عزیز یار قدیمی ...
16 فروردين 1391

آی مژده مژده مژده

آی مژده مژده مژده عید و وقت شادی ست اخم هات رو باز کن ازهم وقت غم و غصه نیست آیینه بگیر تو دستات نگاه بکن به چشمات بگو به خودت مبارک تا که بخنده لبهات روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم با هر کی قهری امروز زود بکن آشتی آشتی بهش بگو که از اون کینه به دل نداشتی روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم یادت نره که امروز یک روز خیلی خوبه شاید که مهمون بیاد در خونت رو بکوبه مهمون حبیب خداست پس قدمش مبارک برو به کنارش بشین اون گله تو شاپرک روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم ...
14 فروردين 1391

خانواده

مامان جون من چه مهربونه دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر بابای خوبم چراغ خونست دستای گرم اون برام یه آشیونه است یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست داداش جون من لنگه نداره وقتی میاد برای من شادی میاره یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش خدای خوب و مهربون مواظبش باش خواهر خوبم چه نازنینه برای من فرشته ی روی زمینه یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر ما همه هستیم یه خونواده خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده شکر خدا داده به ما یه خونواده ...
14 فروردين 1391